توضیحات
بخشی از کتاب:
این اثر در قیاس با آثار خورخه لوئیس بورخس فضاى سنگینترى دارد، چرا که تمام ملاحظات بازى ادبى کاملا کنار رفته و نویسنده همهچیز را بلافاصله مىبیند و به خود سخت مىگیرد. پسوآ در تصویر جهان تیرهى کمک حسابدار تنها یک روزنهى تزلزلناپذیر به جاى مىگذارد و آن باور او به ارزش ادبى است. درست در همینجا است که انسان امروزى به تردید نسبى تمایل یافت -ادبیات خواستار و آیندهاى دارد؟ پسوآ- سوارز خوشبین ظاهر مىشود. پسوآ با نیچه، هاینریش مان، گوتفرید بِن و سایرین اتفاق نظر دارد که هنر و بهویژه هنر ادبى تنها زمینهاى است که هیچانگارى عصر را خنثى کرده است: «در هنر رنجیدگى وجود ندارد چراکه از همان ابتدا، خطا، محاسبه شده است» (قطعهى 239). بىشک نویسنده خوب مىدانسته که چرا قطعات موردنظرش را اینگونه بازگو مىکند و چرا آنها را از روى اجبار ناتمام و ناقص رها مىکند، چون رنجهایش او را بدین رفتار وامىداشت، ولى با اینوجود یک مورد برایش قطعى و مسلم بود و آن اینکه تمام فرصتهاى تفکر انسانى از تلاش ادبى نشأت مىگیرد: «به نظرم… هدف ادبیات این است که تمام کوششهاى انسانى را به کار بندد، مشروط بر اینکه کوششها به راستى انسانى باشد و آلوده به پسماندهى ددمنشى نباشد… خود را به حرکت واداشتن یعنى زیستن، خود بازگفتن یعنى در قید حیات ماندن.»