توضیحات
بخشی از کتاب:
این نکته را در نوشتههای منتقدان گرانقدر خواندهام که تولستوی اندیشههای رفیع خویش را به نویسندگان رمانتیک ما مدیون است: به ژوژسان، به ویکتور هوگو. بیاینکه دربارهی عدم احتمال نفوذی که ژوژسان بر تولستوی داشته، که او آن را نمیتوانست بر خود هموار کند بحث کنیم، و بیاینکه نفوذ واقعی را که ژ. ژ. روسو و استاندال بر او داشتهاند، انکار کنیم، بسیار بیانصافی است که عظمت تولستوی و قدرت افسونگریاش را بر ما، به اندیشههایش حمل کنیم. حلقهی اندیشهها، که جولانگاه هنر است، بسیار محدود است. قدرت هنر به اندیشهها وابسته نیست، بلکه به چگونگی ابراز و افادۀ آنها از سوی نویسنده به چگونگی ادای خاص او، به مهر و نشانهای که بر آنها مینهد و به رایحۀ زندگیاش وابسته است.
اندیشههای تولستوی خواه عاریتی بوده باشد و خواه نباشد _ بعد به آن اشاره خواهیم کرد _ هیچگاه آوایی همانند او هنوز در فضای اروپا طنین نیفکنده بود. آنگاه که این موسیقی جان را، که زمانی دراز چشم بهراه آن بودیم و بدان نیازمند، میشنیدیم، چگونه لرزۀ هیجانی که ما را در بر میگرفت، بهگونهای دیگر به وصف میآمد؟ در احساس ما پسند زمان هیچ نقشی نداشت.