توضیحات
بخشی از کتاب:
سر بر سینه ستاره
آنجاکه قصیده
پروازىست،
دل در نازکاى غزلى
شِکْوه مىکند،
که ملالى اگر بماندهست،
خراب از دریغ نفسىست
که هاىهاىِ هرگزش
به گیسوان آبى خواب
طره مىتَنَد.
بارى
با کولهبار همیشه خورشید
نشسته
به درد میراثْوارِ کسى
که از سلطه نگاهش
سر بر سینه ستارگان
جاودانه مىچرخد.