توضیحات
بخشی از کتاب:
اریکسون در تعریف داستان از یک روش سنتی پیروی میکرد. تا جایی که به یاد داریم از داستان برای انتقال ارزشهای فرهنگی و اخلاقی استفاده شده است. یک قرص تلخ را با مایع شیرین راحتتر میتوان بلعید. توصیههای صریح فراموش میشوند، اما وقتی همین توصیهها در قالب یک داستان جالب و سرگرمکننده ارائه میشوند گیرایی آنها چند برابر میشود. در راستای این هدف اریکسون از انواع تدابیر رایج در داستانگویی پیروی میکند که از جمله میتوان به مشرب خوش، ارائه اطلاعات جالب پزشکی و روانشناسی اشاره کرد. تلقینهای شفابخش در جای جای داستانها توزیع میشود.
به گفته اریکسون خلسه حالتی است که در آن یادگیری و آمادگی برای تغییر کردن به شدّت افزایش مییابد. البته منظور یک شرایط القایی خوابآلودگی نیست. بیماران از سوی رواندرمانگر زیر پا گذاشته نمیشوند و به اراده او به هرجا تاب نمیخورند. خلسه حالتی طبیعی است و همه میتوانند آن را تجربه کنند. آشناترین نمونه آن در رویا و در خیال شدن است. انواع دیگر خلسه را در مدیتیشن، مراقبه، نیایش و یا ورزش تجربه میکنیم. گاه نرم دویدن را مراقبه در حال حرکت نامیدهاند. شخص بیدار است و ذهنش کار میکند اما محرکهای بیرونی مانند صداها و حرکتها از اهمیت کمتری برخوردار هستند.