توضیحات
بخشی از کتاب:
سرهنگ، تا در قوطی را باز کرد، دید که در آن، تنها به اندازهی یک قاشق کوچک قهوه باقی مانده است. قهوهجوش را از روی اجاق برداشت. نیمی از آب را روی کف خاکی اتاق ریخت و با چاقو، داخل قوطی را آن قدر تراشید که آخرین خردههای قهوه، همراه با ذرات زنگ، به درون قهوهجوش افتاد…