توضیحات
بخشی از کتاب:
کلود همین که به زندان مرکزى کلروو رسید شبها در اتاقى محبوس بود و روزها در کارگاه زندان به کار کشیده مىشد. البته متوجه هستید که مقصودم از کارگاه توهین به کارگاهها نیست.
کلود ولگرد یعنى کارگر شریف سابق و دزد حال و آینده قیافه نجیب و موقر و پیشانى بلندى داشت و با آنکه هنوز جوان بود چین بر جبینش نشسته بود. در زلف سیاه و پرپشتش تک تک موهاى سفید پراکنده دیده مىشد. چشمان جذاب و مهرآمیزش در زیر کمان ابروان سیاه و موزون او در حدقه فرو رفته بود. منخرینش باز و چانهاش برآمده بود، لبانش حالتى بىاعتنا و تحقیرآمیز داشت. خلاصه مردى «باکله» بود، سرى داشت که به تنش مىارزید ولى اکنون مىبینیم که اجتماع با آن سر چه کرد.
کلود کمحرف بود ولى «ژست» و حرکت زیاد داشت. سلطه و قدرتى معنوى در سراپاى وجود او نهفته بود که دیگران را به اطاعت وامىداشت. حالت تفکرى در سیماى او دیده مىشد که حاکى از اراده و جدیت او بود نه از آلام و مصائب روحى، و با این وصف در زندگى درد و رنج بسیار دیده بود.